سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























حسین سالار قلبها

مقام معظم رهبری
در یکی از همین روزهایی که ما در خطوط جبهه حرکت می کردیم، یک نقطه ای بود که قبلا دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهای ما رفته بودند آن جا را مجددا تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید می کردم و به یگان ها و به سنگرها و به این بچه های عزیز رزمنده یمان سر می زدم، یک وقت دیدم یکی دو تا از برادران همراه من خیلی ناراحت، شتابان، عرق ریزان، آشفته، آمدند پیش من ،گفتم چیه؟ گفتند: که بله ما داشتیم توی این منطقه می گشتیم، یک وقت چشم مان افتاده به جسد یک شهیدی که چند روز است این شهید بدنش در زیر آفتاب این جا باقی مانده.
من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانی که مسؤول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سریعا این مسأله را دنبال کنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهدای دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره ات یا اباعبدالله، این جا انسان می فهمد که به زینب کبری چقدر سخت گذشت، آن وقتی که خودش را روی نعش عریان برادرش انداخت.



نوشته شده در پنج شنبه 91 فروردین 3ساعت ساعت 12:22 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin